خاطره ای از استاد شحات محمد انور

ساخت وبلاگ
در روز چهارشنبه موافق با۱۹۸۹٫۱۲٫۱۳در روستای دیرالسوق-شرقیه که اهالی ان روستا شیخ شحات را بسیاردوست میداشتند.ان روستا محل درگذشت مرحوم الحاج عبدالعظیم المنسی بود و تلاوت بعد از نماز عشاء و از سوره احقاف بود .هنگامی که شیخ شحات این ایه را خواند(والذى قال لوالدیه أف لکما أتعداننى أن اخرج..الآیة۱۷)..(ویلک آمن)وسط ایه… ان را سه بار تکرارکرد…ناگهان جوانی از شهرسنبلاوین که از دوستداران شیخ بود بلند شد وشروع کرد به فریاد و تشویق کردن و با صدای بلند بیان داشت:(به خدا باید ان را یکبار؛دوبار؛سه بار گوش نمایم!!!)سپس جوان باخروش و در حالتی با ذوق و شوق فراوان پی در پی جلوتر امد و این بار شروع کرد به فریاد های بلندتر!استاد شحات این جوان را از حیث ظاهری و حضور فعالش در محافل خود میشناخت.با توجه به سابقه بیماری فشار خون این جوان؛ناگهان پریشان و بیمار گردید…مردم این روستا او را میشناختند(چه بسا اسمش مصطفی باشد) و به این جوان علاقه مند بودند(علاقه ای مانند عادت دوستداران شیخ شحات)…شیخ پس از مشاهده نمودن وضعیت حال او؛دلش سوخت و اندکی در تلاوت توقف نمود و به ضرورت و اجبار با یکی از افراد حاضرصحبت نمود تا جوان را ازمحفل خارج نمایند. سپس با دلهره نسبت به وضعیت حالش ؛ او را ارام نمودند. چه بسا ممکن بود او به وضعیت وخیم تری دچار شود.
بعداز تلاوت استاد شحات برای  اطمینان خاطر به نزد جوان رفت پس یافت که اهالی روستا به کمک فوری اوپرداختند.شیخ شحات از پدرم(پدر الاء احمد) خواست که او را به منزلش برسانند و در صورت لزوم او را به نزد پزشک ببرند.این خصوصیت شیخ شحات بود…خداوند او را رحمت نماید ایشان عاطفی و دارای قلبی مهربان بودند…صدایی گوارا…زیبایی شکل…ما او را این چنین توصیف مینماییم.خداوند او را غریق رحمت نماید و ایشان را در بهشت وسیع خود قرار دهد.
موضوعات مرتبط: خاطره قرآنی ✅آموزش صحیح نفس گیری...
ما را در سایت ✅آموزش صحیح نفس گیری دنبال می کنید

برچسب : خاطره,استاد,شحات,محمد,انور, نویسنده : mujtabasoldier بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:46